جمعه، اسفند ۲۱

2

پیرمردی که مورچه کاشت، تمساح درو نخواهد کرد
درست حدس نزدی، من از تبار مورها نیستم
من ارواح طیبه مورچگانم
همانان که راه را بر سلیمان بستند
و من حتی درون خاک بساط سوسیالیستی برپا کردم
و به اعماق رفتم:
آن جا مردانی را یافتم که از مردمک هاشان خون می بارید و از عینک عاری بودند؛
آن جا زنانی را یافتم که از مهبل هاشان فرزندانی با چکمه های سیاه می چکید و بی مهر مادری می زیستند؛
آن جا موسیقیدانانی را یافتم که فرق مضراب و درد را نمی دانستند؛
آن جا حرام زادگانی را یافتم که آتشِ دل یتیمان را می نوشیدند؛
آن جا مگسانی را یافتم که دم از جنون در راه هر رفیق می زدند؛
آن جا شیرهایی را دیدم که دوزیستان شکارشان می کنند و به جای نعره، یاوه سر می دادند؛
آن جا مرگ را دیدم
که چقدر شیرین شده بود
و چقدر در دسترس
آن جا زندگی را دیدم
که چقدر آرام
چقدر با وقار
چه قدر با متانت
تنش را می فروخت
آن جا ابلیس را دیدم که در چشمان بی دسیسه اش، بر دار بندگی آویزان شده بود
آن جا کم فروشانی دیدم که با خوک ها مبادله کالا به کالای عشق می کردند
آن جا تاجرانی را دیدم که با ضررهایشان، همخوابگی می کنند
حالا تو بگو
چرا هنوز خرسندم می خواهی؟

آه!
ما سطحی ها، عمق برایمان تا چه سان هراسناک شد...


۶ نظر:

  1. سلام و سپاس فکر می کنم
    جا هم می تونه یک لامکان باشه
    وقتی بشه ابلیس رو بردار برد و با خوک ها مبادله کرد

    پاسخحذف
  2. آید بهار و پیرهن بیشه نو شود
    نوتر برآورد گل اگر ریشه نو شود
    زیباست روی کاکل "سبزت" کلاه نو
    زیباتر آنکه در سرت اندیشه نو شود

    شما رو به یک سفره شیش سین دعوت می کنم!
    [گل]

    پاسخحذف
  3. سلام دال زیبا
    نوشته هایت مرا به بیکران برد
    احساس تهی بودن می کنم
    چه کنم؟

    پاسخحذف
  4. با حلول کرم شبتاب عید می گیریم
    به رسم عرف عادت زده "مبارک باد"

    پاسخحذف
  5. دال زیبا

    بود
    بود
    بود
    بود
    آرامش بود....

    فتح باغ پیشکشی مقدس می خواست
    تا آفتاب مرده...دوباره سرو کمر خمیده جوان را برای آسمان...
    بود
    بود
    بود
    دلی و آرامی..

    راستی باز م بیاو ببین که لینکت کردم

    پاسخحذف

Free counter and web stats