همیشه با چند زخم کوچک بازی کردی تا تبدیل شدند به جراحاتی عظیم.
شاید سکوت، مسبب آرامش تو باشد. من زخمی کوچک هستم در زیر پلکهایِ تو. ساکتم که کنی، خود به خود فراموش میشوم و از چشمات میافتم. چه راهِ حل نیکوییست. که به زخمهای کوچک بها ندهی. برابرم سکوت میکنی تا من از چشمانت سر میخورم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر