سه‌شنبه، آذر ۱۷

افلاطون و سقراط


گفتم طوری بنویس که همه لذت ببرند
گفت اونوقت خودم لذت نمی برم
گفتم از این لذت ببر که دیگران لذت می برند
گفت از ایثار حتی بیشتر از شیر برای صبحانه بدم میاد
گفتم این کار ایثار نیست. نوعی انسان دوستی است
گفت از انسان دوستی حتی بیشتر از ایثار
گفتم کِی این تنفر شروع شد
گفت بعضی چیزها نقطه شروعی ندارند، نقطه پایانی هم ندارند. بعضی چیزا فقط وسط دارند. فقط در جریان هستند. تنفر همیشه حالت واسطه بوده. نه ازلی است نه ابدی
گفتم پس میخوای به کار خودت ادامه بدی
گفت نمی خوام به کارم ادامه بدم. دلم نمیخواد به هیچ چیز ادامه بدم
گفتم خیلی راحت خسته میشی
گفت بعضی وقتا نقل خستگی نیست. نقل دوست نداشتنه
گفتم پس چرا تا الان می نوشتی
گفت الان سی سال میشه که دست به قلم نزدم
گفتم زمان چه خوب یادته
گفت الان سی ساله که می دونم اگه دست به قلم بزنم، همه انسان ها می میرند. برای من نوشتن همه زندگیه
من برای بقای همه آدم ها باید ازشون متنفر بشم.
من چیزی نگفتم

۱ نظر:

  1. باید متنفر بود
    دیکتاتور ها ایثار گران بزرگ تاریخند زیرا عمرشان را وقف مرگ دیگران کرده اند تا زندگی خویش

    پاسخحذف

Free counter and web stats